بسماللهالرحمنالرحیم
این حلقه جای من نیست!
دورتادورش را حلقهای دربرگفته است. حلقه برای آن است که از آن موجود با ارزش محافظت کند. آنحلقه، محکم و قوی است. چون دژی مستحکم است. هرکسی را یارای ورود به آن نیست. باید خاص باشی، ویژه باشی تا در آن راهت دهند. حلقه سخت و محکم است. برای اینکه هیچ نامحرمی به میان حلقه راه نیابد.
حلقه پر از نور است. از دور فکر میکنی حلقه نور دارد. البته نور که دارد، ولی هرچه هست مربوط به وسط حلقه است. آنجا چیزی است که به همهجا نور میپاشد. آنجا چیزی است که مایه آرامش همه است. نورش خیره کننده است. من که لیاقت نداشتم ببینم، آنها که دیدهاند میگویند.
انگار جزو آن حلقه شدن شرایط خاصی دارد. هرچه هست من آن شرایط را ندارم، من اصلا لیاقتش را ندارم. مگر هرکسی را در آن راه میدهند؟ تازه اگر یکی از میانشان برود، از حلقههای بعدی، جایش را پر خواهد کرد.
اینها، همینهایی که در حلقه هستند را میگویم، از آسمان نازل نشدهاند. آنها معمولیاند، سادهاند. مثل من و تو هستند؛ جسما بله ولی روحا نه! آنها شاید نزد خانواده و دوستان هم آنچنان مشهور نباشند، ولی در آسمان و نزد پروردگار معروفند. آنها قوی و محکم هستند. آنها به معنای واقعی کلمه مومن هستند. خطایی از آنها سر نمیزند. مراقب اعمال و رفتارشان هستند. آنها خاص هستند که داخل در حلقه اوتاد شدهاند. واقعا هم باید به آنها اوتاد گفت. اوتاد یعنی میخها.
اینها چهارنفرند. حلقه اوتادند. اولین حلقه محافظتی امامعصر روحی لهالفداه هستند. اینها محکم و استوار از امامشان حفاظت میکنند. اینها چه خوشسعادتند که میتوانند اینقدر به امامشان نزدیک باشند. حافظ جان امام کل عالم بودن، چه لیاقت و سعادتی است!
خوش به سعادتشان..
پ.ن: جهت مطالعه درمورد این مبحث، به اینجا مراجعه کنید.
http://abolhasanmahdavi.ir/lecture/show/1975/تشرف-سیدکریم-محمودی/
گامهای آسمانی.
دیگر کاری نیست که نکرده باشم. دری نیست که نزده باشم. دعایی نیست که نخوانده باشم. آدمی نیست که به او رو نزده باشم. هر امامزادهای که میشناختم سر زدم، اما..
حالا گوشه حرم نشستهام و دارم به مداح نگاه میکنم. دارد برای اما سجاد(ع) مداحی میکند و در رثایش شعر میخواند.
ناگهان شانههایم به لرزه در میآیند. حدیثی را میشنوم. حدیثی که چه به موقع حال مجروحم را مرهم میشود. میبینم آنهمه بیتابی و این در و آن در زدنم، آنهمه گامهایی که برداشتم، اینجا در سه مورد خلاصه شده:
«أَلْمُؤْمِنُ مِنْ دُعائِهِ عَلى ثَلاث: إِمّا أَنْ یُدَّخَرَ لَهُ وَ إِمّا أَنْ یُعَجَّلَ لَهُ وَ إِمّا أَنْ یُدْفِعَ عَنْهُ بَلاءً یُریدُ أَنْ یُصیبَهُ.»:
مؤمن از دعایش سه نتیجه مى گیرد:
1ـ یا برایش ذخیره گردد،
2ـ یا در دنیا برآورده شود،
3ـ یا بلایى را که خواست به او برسد، از او بگرداند.
انگار دلم آرام میشود. آب روی آتش که میگویند به گمانم همین باشد. همه من شده بود حاجت کوچکی که میخواستم و همه کارهایم شده این سه موردی که به اندازه همه دنیا میارزد.
میلاد با سعادت سیدالساجدین، امام زینالعابدین(ع)، مبارک.
مهندسی معکوس!
شب قبل از میلاد امام حسین(ع) که بخاطر وجود نازنین ایشان، روز میلادشان را روز پاسدار نامیدهاند، رئیس جمهور آمریکا سپاه را تروریست میخواند.
پیشواز رفتن آن مرد مو زرد برای اینکه همه اینبار با دقت یادشان باشد که روز پاسدار کی است به کنار، جالب موضوع آنجاست که نقشههایشان نقش برآب میشود.
«آنها مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند و حال آنکه خدا گر چه کافران را ناخوش افتد نور خود را کامل خواهد گردانید»*
اینجاست که همه یک صدا میشوند:
و این هشتگی میشود که همه، حتی مخالفان از آن استفاده میکنند و اینگونه مهندسی معکوس خدا به بهترین شکل رقم میخورد. باید هم پس از سالها تلاش بی منت و پاسداری از انقلابی که خون هزاران شهید پای آن ریخته شده، امروز اینچنین با عزت و مقتدر، همه لباس سبز خدمت را بپوشند و به اینکه سپاهی هستند افتخار کنند.
#زنده_باد_سپاه_پاسدارن_انقلاب_اسلامی
*سوره صف. آیه8
یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ.
بسماللهالرحمنالرحیم
آخرین جمعه ماه رجب است.
همینقدر زود روزهایمان میگذرد.
انگار همین دیروز بود ذوق شب لیلهالرغائب را داشتیم.
انگار همین دیروز بود که به هم حلول ماه رجب را تبریک میگفتیم و شعار این رجبیون سر میدادیم.
همینقدر زود، ماه شعبان هم میآید و میگذرد و همینقدر سریع ماه رمضان میآید و میرود و چشممان را باز میکنیم و میبینیم محرم ارباب از راه رسیده است.
همینقدر سریع و بی وقفه عمرمان میگذرد. در غفلتیم.
همینقدر زود و سریع لحظههایمان میگذرد و از خودمان نمیپرسیم صاحبمان الان کجاست و چه میکند؟ چهره مبارکشان چگونه است وقتی همین الان پرونده اعمالمان زیر دستانشان است؟
خدایا التماس درک لحظهها و گذر از غفلتها و آیندهای بهتر…
#بهار_به_طعم_خدا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
خیرش رو ببینی!
مادربزرگم همیشه میگفت:
-ننه خیرش رو ببینی!
من همیشه معترضانه تو دلم غر میزدم و لبخندی زورکی روی لبهام میذاشتم. خیرش رو دیدم که حالا نصیبم شده دیگه. اگر شر بود که اصلا گیرم نمیاومد. درمورد هرچیز تازهای که میخریدم، هر موفقیتی که کسب میکردم، هر قدمی که تو زندگی به سمت جلو برمیداشتم، میگفت خیرش رو ببینی!
خدا رحمتش کنه. حالا ببین چه زمانی یادش افتادم. این جا وسط این همه گیر و گرفتاری و انتظار واسه رسیدن بالگرد امداد و نجات تا برامون یه لقمه غذا بیاره، یاد عزیز افتادم.
چند روز پیش که خونه جدیدم رو خریدم، با افتخار کلیدش رو بالا و پایین انداختم و ذوق کردم. به اون مِلک درندشت چشمک زدم و این جمله عزیز بازهم تو همه وجودم اکو میشد:
-خیرش رو ببینی.
اون روز که همه زندگی و خونه و چیزهایی که یه عمر زحمتش رو کشیده بودم تو یک چشم به هم زدن زیر آب رفت، اکوی اون جمله تو وجودم متوقف شد و همهاش شد اشکی که از گوشه چشمم چکید و راهش رو تا روی قفسه سینهام باز کرد و درست جایی که قلبم میتپید توقف کرد. فقط یک جمله گفتم:
-خیرش رو ندیدم عزیز!
#به_قلم_خودم
#بهار_به_طعم_خدا
#داستانک