پاییز عاشق است..
? ?
? ? ?
? ? ? ?
و این پاییز هزاررنگ، با آن هوای دلبرانهاش، می آید و بند بند وجودت را به هیجان میآورد که تو میگویی خدایا بهتر از پاییز وجود ندارد.
قدمهایت روی برگهای خاضع و فرو افتاده روی زمین، صدایش موسیقی مانایی را میماند که در سلولهای وجودت مینشیند و تا سالهای سال طنینش، همهی تو را به وجد میآورد. پاییزِ رنگیجانم، قشنگیهایت را در ذهنم ثبت میکنم.
بهترین اتفاقها در تو روی میدهند. بهترین آنْهای زندگی در تو ایجاد میشوند. چه کسی گفته تو پادشاه فصلها نیستی؟ چه کسی گفته تو زرد و غمگینی؟ چه کسی گفته تو سرد و خشکی؟ تو خیلی هم عاشقی! تو خیلی هم گرم و مهربانی. وقتی میآیی همهی اتفاقهای خوب را با خودت میآوری.
من خندههای کودکانه، شعرهای عاشقانه، مستیهای جاودانه، باهم بودنهای دلبرانه را در تو چیدم، در تو دیدم، در تو نوشیدم، با تو بوییدم!
تو مهربانِ من، تو عاشقِ رنگهای آجری و نارنجی، تو خلق کنندهی لحظههای ناب، تو بهترین هستی.
تو همانی که آمدنت را هربار به انتظار مینشینم. تو همانی که روزهای خوبم در تو جوانه میزنند. تو همانی که وقتی برگهای تاریخت را ورق میزنم، پر از شادی و عشق است. چطور توصیفت کنم که پاییز یعنی روزهایی که دوست داری و در ذهنت با قلم عشق مینگاریاش!