06 فروردین 1398
#به_قلم_خودم #بهار_به_طعم_خدا #ایرانم_تسلیت دستی به سمتم دراز میشود. با صدای بلند و عجله حرف میزند. نفسنفس میزند و نیمی از لباسهایش خیس شده است. به او زل میزنم. تاکید دارد که هرچه سریعتر دستش را بگیرم و از جایم بلند شوم. مرتب و پشت سر هم… بیشتر »
نظر دهید »
06 فروردین 1398
فاطمه صداقت: شب است. آسمان صاف و زلال است، درست مثل من. ستارهها چشمک میزنند. از شبهای دیگر پرنور تر شدهاند. انگار قرار است امشب میزبان آن وجود مبارک باشیم. دل توی دلم نیست. من در خودم لیاقتی نمیبینم ولی او در من لیاقتی دیده که در هیچ انسانی نیافته… بیشتر »